و چه تاوان سنگینی داشت این دل بستن..

ساخت وبلاگ

بنظرت چند سال باید بگذره تا وقتی اینجا میام دلم نریزه از جای خالی عاشقانه هامون..

چند سال باید بگذره تا یادم بره..نه...تا کمرنگ بشه هر چی دل و دلبری و لبخند و خاطره س..

چند سال میتونم منتظر بمونم

چند سال باید بگذره تا بتونم...

و ته این سوالها علامت سوال نمیگذارم..بعضی سوالها جواب ندارن..تنها میشه در جوابشون سکوت کرد..

مدتیه وقتی یادت میفتم اخم نمیکنم.وقتی یادت میفتم دلم پر از خشم و بغض نمیشه..بی حسم..بی روح..

باید باور کنم ته این عشق شکست خورده فراموشی نیست..
 

باید باور کنم از خاکستر این عشق،ققنوس دیگری متولد نمیشه..

باید باور کنم

تاوان سنگینی داشت این دل بستن..

باید یاد بگیریم با هم حرف بزنیم.با هم و دور از هم زندگی کنیم.با هم بخندیم.با هم نگران بشیم.با یاد هم به خواب بریم و به یاد هم از خواب بیدار بشیم

اما

دل نبندیم...

و چه تاوان سنگینی داشت این دل بستن..

+ نوشته شده در جمعه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۱ ساعت 16:47 توسط آیرا  | 

یک لحظه... لطفا...
ما را در سایت یک لحظه... لطفا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : new-momentso بازدید : 76 تاريخ : شنبه 12 شهريور 1401 ساعت: 6:16